آنچه در صدر نوشتار حاضر خواندید اگرچه یک داستان کوتاه خیالی است اما حکایت از یک امر واقعی دارد و آن اینکه شیطان که گاهی نفس چموش و سرکش آدمی را میجهاند خود البته سوارکار ماهری است واز گردهی مردم سواری میگیرد؛ این را من نمیگویم که صادق مصدق در کتاب آفتاب آفرینش میگوید؛ آنجا که میفرماید:
(سپس) گفت: «به من بگو، این کسی را که بر من برتری دادهای (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عده کمی، گمراه و ریشهکن خواهم ساخت!»
اما چه کسانی به شیطان سواری میدهند؟
کسانی که ولایت شیطان را پذیرفتند، و دست رفاقت به سوی او داز کردهاند. تعبیر قرآن درباره ایشان چنین است:
تسلط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیدهاند، و نها که نسبت به او [= خدا] شرک میورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن مینهند).
در جایی دیگر "خداوند در باره کسانی که تحت ولایت شیطاناند فرمود: (کُتب علیه أنه من تولاه فأنه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر)[1] کار شیطان این است که زمام افراد تحت ولایت خود را میگیرد و او را تا جهنم هدایت میکند، چنانکه شیطان فرزندان آدم (علیه السلام) را تهدید به احتناک میکند. به خدای سبحان عرض کرد: آدم را که بر من گرامیداشتی، (لأحتنکنّ ذریّته)[2] همان طور که زمامدار اسب، زمام یا حنک یا افسار اسب را به دست میگیرد و بر او سوار میشود و به هر جا بخواهد، راهنمایی میکند، شیطان هم تبهکار را احتناک میکند و به گردنش افسارزده بر او سوار میشود یا بر او بار مینهد تا آن را به مقصد برساند. (3)
همانگونه که سوارکارِ مسلّط، افسار را در حَنَک اسب میگذارد، در نتیجه آن را در اختیار خود میگیرد و به هر جا و هرگونه بخواهد اسب را میراند، شیطان نیز گروهی را به بند میکشد و بر گُرده آنان سوار میشود